اخلاق فضيلت‏مدار (2)


 






 

3- ماهيت اخلاق فضيلت مدار
 

پس از تعيين جايگاه جغرافيايي اخلاق فضيلت مدار، لازم است به اختصار با ذكر مؤلفه‏هاي اساسي اين نظريه به تبيين ماهيت و جايگاه ارزشي آن بپردازيم.

1-3- غايت گرا بودن
 

اشاره شد كه اخلاق فضيلت نوعي نظريه هنجاري از نوع غايت گرايانه است. مطابق اين نظريه، همه موجودات از جمله انسان، داراي غايتي هستند كه به سوي آن در حركتند و همه افعال خود را در جهت رسيدن به غايتي كه ارسطو از آن تعبير به «خير» مي‏كند، ساماندهي مي‏كنند، (1095 a/GBs/ 8 / 340 ). بر پايه ديدگاهي درباره طبيعت بشري است كه غايت گروي ارسطويي قابل توجيه است انسان طبيعتا توان و استعداد دست يازيدن به آن غايتي را كه از آن به سعادت (ائودايمونيا) و كمال و شكوفايي بشر تعبير مي‏كند، داراست. در اين نظريه تنها بواسطه افعال فضيلت مندانه است كه مي‏توان به آن غايت دست يافت، (1098 a / 343 ) و فضائل اوصافي هستند كه فرد را قادر مي‏كنند تا به ائودايمونيا دست يابد. در بين پيروان اين نظريه در تبيين سعادت به غايتي كه حاصل افعال فضيلت مندانه است و فعاليت منطبق با فضائل و يا بهترين فضيلت اختلاف وجود دارد. ارسطو معناي دوم را برمي‏گزيند و چهره‏هاي ديني اين اخلاق، با تأييد نظر ارسطو بر تعريف نخست تأكيد مي‏ورزند.
سعادت گرايي و كمال گرايي عناوين ديگري است كه گاه جايگزين ويژگي غايت گرايي مي‏شوند.

2-3- تأكيد بر بودن تا بر عمل نمودن
 

اخلاق فضيلت نظريه‏اي است در باب ارزشهاي اخلاقي كه بجاي تأكيد بر «عمل» بر «بودن» تأكيد داشته و بجاي پرسش از «چه عملي» از «چگونه بودن و چگونه زيستن» سؤال مي‏كند. اين نظريه به دليل آن كه هدف اصلي اخلاق را پرورش فضائل و ملكات نفساني و در يك كلام رشد انسانيت بشر مي‏داند و بويژه بواسطه تعريف خُلق در نزد برخي از حاميان اين نظريه به «ملكه نفساني» (فيض كاشاني/ 5 / 95؛ نراقي / 1 / 55؛ خواجه نصير الدين طوسي / 101) فاعل مدار و فضيلت محور بوده و بر اين باور كه فاعل اخلاقي بايد با كسب فضائل و زندگي فضيلت مندانه در جهت شكوفايي نفس و سعادت خود تلاش كند. خوب و بد يا صواب و خطا بودن افعال بر اساس منش خوب يا بد فاعل رقم مي‏خورد. در اين نظريه درستكاري بيش از درست عمل كردن اهميت دارد و نيكخويي ارزنده‏تر از نيكوكاري است.
سقراط مي‏گويد:
«كاري كه مي‏كنم جز اين نيست كه شما را اعم از پير و جوان، تشويق مي‏كنم كه بجاي آن كه يا بيش از آن كه به تنها و اموال خود بينديشيد در فكر پسوخه (نفس) خود باشيد و تا حدي كه مي‏توانيد آن را بهتر بسازيد.» ( Plato / GBs/ 6/206-7 )
به گفته «پينكافس» در اين نظريه انسان، موجودي ناشناخته، فاقد تاريخ و از نظر اخلاقي بي هويت و واقع در خلاء نيست آن‏گونه كه ديگر نظريات تصور مي‏كنند12 و آن‏گاه در صدد يافتن جاي پايي برمي آيند. (1986 / ch.3 )

3-3- فضيلت و ارزش ذاتي آن
 

صاحبان اين نظريه، فضيلت را نه تنها به عنوان عاملي براي رسيدن به سعادت، ارزشمند و ضروري مي‏بينند، بلكه براي آن ارزش ذاتي قائلند، در حالي كه در دو نظريه ديگر، فضيلت از اهميت ثانوي برخوردار بوده و داراي ارزش ابزاري است. سودگرايان فضيلت را به عنوان «ابزاري براي دستيابي به سعادت يعني لذت و اجتناب از درد» ( Mill 86 ؛/1999 / 35) و در عبارتي ديگر به منزله بخشي از سعادت و لذت ( p.82 ) مي‏پذيرند. همان گونه كه «غذا هم بخشي از سعادت است» ( PP. 82-3 ) و در نظريه وظيفه گرايي به عنوان ابزاري كه باعث مي‏شود تا فاعل، وظيفه را به انگيزه انجام وظيفه و احترام به قانون انجام دهد.» ( Kant / GBs / 39 / 367 ) اما در اخلاق فضيلت - عدالت بما هو عدالت، في حد نفسه ارزشمند است، به گونه‏اي كه حتي اگر عادل مطابق با عدالت خود عمل نكند از ارزش ذاتي عدالت كاسته نمي‏شود.
گر چه در مكتوبات ارسطو صراحتا به تمايز بين ارزش ذاتي و ابزاري و ارتباط دروني بين فضائل و سعادت اشاره نشده است، اما از مجموع سخنان وي مي‏توان چنين استنباط كرد كه وي بر ذاتي بودن ارزش فضائل و ضرورت وجود آنها براي دستيابي به سعادت تأكيد مي‏ورزد. از سويي مي‏گويد: «انسان شجاع از آن رو پايداري مي‏كند كه پايداري ورزيدن شريف است و پايداري نورزيدن ننگ آور.» (1117 a / 363 )
از سوي ديگر فضائل را به عنوان اوصافي تعريف مي‏كند كه براي فضيلت مندانه زيستن ضروريند و زندگي فضيلت مندانه غايت همه افعال آدمي است.
گر چه ممكن است جمع بين اين دو ويژگي در نگاه نخست يك پارادوكس به نظر برسد، اما واقعيت اين است كه پارادوكسي در كار نيست، چرا كه به رغم رابطه ضروري بين فضائل و سعادت، فضائل به عنوان ابزار دستيابي به سعادت و به بيان ديگر به عنوان يك خير بروني لحاظ نمي‏شوند، بلكه فضيلت بخشي از سعادت است و توصيف سعادت به «فعاليت مطابق با فضائل يا بهترين فضيلت» و در گرو فعاليتهاي فضيلت مندانه است. حتي در نظريه‏هاي فضيلت مبتني بر شريعت نيز كه سعادت را اعم از سعادت دنيوي و اخروي مي‏دانند، چنين معضلي وجود ندارد. در آن جا نيز فاعل از طريق عمل به فضائلي، به سعادت اخروي دست مي‏يابد كه في حد نفسه ارزشمندند. تمايز بين اخلاق شريعت و فضيلت ارسطويي را بايد در نيات الهي و اخلاقي و طرح سعادت دنيوي و يا اعم از آن و اخروي جست.

4-3- تقدم فضيلت بر الزام و تأثير آن در معرفت شناسي
 

در اخلاق فضيلت ارسطويي بر خلاف دو نظريه رقيب كه نظريه‏اي بودند در باب الزام و قائل به تقدم قواعد بر فضيلت، ما مجموعه‏اي از قوانين انتزاعي و كلي را در اختيار نداريم تا بر اساس آنها تعيين كنيم كه چه كاري را بايد و يا نبايد انجام داد. ( Ross / 197 )
در دو نظريه سودگروي و وظيفه گروي (البته قسم قاعده نگر) فاعل با توجه به مجموعه‏اي از قواعد دست به صدور حكم اخلاقي مي‏زند، اما اخلاق فضيلت از حيث معرفت شناسي احكام اخلاقي با اين دو تفاوت دارد. در اين اخلاق، شخص فضيلت‏مند بواسطه برخورداري از فضيلت حكمت عملي است كه تصميم مي‏گيرد، در شرايط مختلف، چه فعلي را چگونه انجام دهد. (1140 b / GBs / 8 / 389 ).
با توجه به نظريه ارسطو در باب وحدت فضائل مي‏توان، ادعا كرد كه در اين نظريه، فضائل، تعيين كننده قوانين هستند. به گفته «آنتيس تنس» مريد سر باخته سقراط، آدم فرزانه در كردار خود به عنوان شهروند، پيرو قوانين جا افتاده نخواهد بود، بلكه مطابق فضيلت عمل خواهد كرد. (گاتري / 10/ 211)
ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه اخلاق فضيلت ، نوعي اخلاق وضعيت است. بدين معنا كه وضعيت و موقعيت خاص، تعيين كننده فعلي است كه فاعل بايد از حيث اخلاقي انجام دهد و از اين جهت نظريه‏اي است ، شبيه سود گروي عمل نگر يا وظيفه گروي عمل نگر، با اين تفاوت كه در آن دو، فاعل بر اساس شهود (مطابق نظر شهود گرايان) و يا تصميم شخصي (مانند اگزيستانسياليستها) تصميم مي‏گيرد و در اخلاق فضيلت بر اساس حكمت عملي. اگر چنين رأيي را بپذيريم اثبات رجحان اخلاق فضيلت بر دو نظريه ديگر، منوط به توجيه حكمت عملي و اثبات برتري آن خواهد بود.
اما واقعيت اين است كه در نظر ارسطو چنين نيست كه ما مطلقا هيچ دسترسيي به احكام كلي نداشته باشيم، چرا كه صاحب حكمت عملي هم بايد نسبت به كليات اخلاقي آگاهي داشته باشد و هم نسبت به جزئيات، (1141 b / 390 ) اما احكام كلي اخلاقي به عنوان احكامي معين و مشخص از ابتدا وجود ندارند.
ديويد راس در توجيه و تفسير كلام ارسطو مي‏گويد: مراد اين است كه ادله اخلاقي از اصول اوليه اتخاذ نشده‏اند و اخلاق نه با اصولي كه في نفسه معقولند (مطابق نظريه كانت) بلكه با اموري كه مأنوس هستند و با حقايق، آغاز مي‏گردند. (197)
ابتدائي‏ترين راه توجيه سخن راس اين است كه ادعا كنيم، فاعل اخلاقي يا ابتناء بر اصل مشابهت، دست به تعميم حكم اخلاقي مي‏زند، در حالي كه جملات ارسطو چنين مفهومي را نمي‏رساند.13
به نظر او صاحب حكمت عملي بواسطه برخورداري از فضيلت حكمت عملي و با علم به خير نهايي بشر مي‏تواند، تشخيص دهد كه كدام افعال او را به سوي آن غايت سوق مي‏دهد. تجربه طولاني براي او در فهم اين كه در شرايط موجود، چگونگي انجام اين فعل خاص، فاعل را در دست يازيدن به سعادت نهايي كمك مي‏كند، لازم و ضروي است (1142 a / 391 ). به گفته ارسطو: مردان مسن و با تجربه و داراي حكمت عملي... در پرتو تجربه داراي چنان چشمي شده‏اند كه بوسيله آن اشياء و امور را به درستي مي‏توانند ديد...» (1143 b/392 ) و براي كساني كه هنوز به فضيلت حكمت عملي مزين نشده‏اند، قديس و يا الگوي اخلاقي، نقش اساسي را ايفا مي‏كند. آنها مي‏توانند با تقليد از وي، راه چگونه زيستن را بيابند. در اخلاق فضيلت، «انسان شريف معيار نيكي و بدي اشياء (امور) است. (113 a / 359 )

5-3- اهميت قديس اخلاقي
 

در اين اخلاق، اسوه‏ها و الگوهاي اخلاقي ، يعني كساني كه در پرورش و هدايت ملكات دروني خود موفق بوده‏اند و اعمال آنها برخاسته از فضائل دروني است، از جايگاه ويژه‏اي برخوردارند. به گفته فرانكينا: « اسوه‏هاي اخلاقي در واقع راههاي بودنند نه عمل، و داشتن اسوه اخلاقي، بدين معناست كه بخواهيم اشخاص خاصي باشيم و ويژگيهاي خاصي مانند شجاعت اخلاقي و عدالت و... را تا حد اعلاي كمال دارا باشيم.» (148)
اسوه‏ها همان انسانهاي كاملي هستند كه در عرفان اسلامي، از برترين نمونه آن، به مظهر اسماء و صفات و كون جامع تعبير مي‏شود و در اديان و مذاهب به خليفه الهي كه بار سنگين رسالت خداوند و هدايت بشر را بر دوش دارد. در اين كه آيا اسوه‏ها هميشه مصداق كمال اتمند و آراسته به جميع فضائل و يا آن كه مراتب ضعيف‏تر را نيز مي‏توان مشمول اين عنوان دانست، اختلاف نظر وجود دارد.

6-3- نقش نيت و انگيزه
 

نيت و انگيزه به عنوان روح عمل و عاملي كه سبب ارزشمندي اعمال مي‏گردد در اين اخلاق بسيار مورد توجه است. هيوم در «رساله» تنها، انگيزه را شايسته تحسين مي‏داند:
«... ما، در زمان تحسين عمل، فقط انگيزه هايي را كه موجب آن شده است، در نظر داريم... و كار خارجي هيچ گونه امتيازي ندارد. همه اعمال فضيلت مندانه، امتياز خود را فقط از انگيزه‏هاي فضيلت مند مي‏گيرند.» (3 / 2 / 1 / 507)
در متون ديني اسلام به نيت، بهاي زيادي داده شده است. روايات متعددي كه عمل بدون نيت را فاقد ارزش قلمداد كرده است، مانند:
قال رسول الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله : لا عمل الا بنية (كليني: 1 / 70)
و يا حتي نيت را برتر از عمل دانسته است، از جمله:
عن الصادق عليه‏السلام عن رسول الله صلي‏الله‏عليه‏و‏آله : «نية المؤمن خير من عمله...» (فيض كاشاني: 8 / 106) دلالت بر اين امر دارد.
و نيز آيات و رواياتي كه قصد اخلاص و جلب رضاي الهي را تنها نيت پذيرفته شده از جانب شريعت و سبب اصلي سعادت ويژه اخروي مي‏داند:
«فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملاً صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا» (الكهف / 111)
عن الصادق عليه‏السلام ، قال: قال الله تعالي: «انا خير شريك، من اشرك معي غيري في عمله لم اقبله الا ما كان لي خالصا» (فيض كاشاني: 8 / 138)
بديهي است كه در شريعت اسلام و يا هر شريعت ديگري كه انجام فضائل براي رسيدن به سعادت ابدي و لقاء الهي ضروري باشد، همه افعال، تنها در صورتي به آن غايت منتهي مي‏شوند كه فرد آهنگ رسيدن به آن را داشته باشد.
از اين رو حكيمان مسلمان بر مبناي آيات و روايات، عمل فاقد نيت را، عاري از ارزش و انحراف از نيت را مانع وصول به سعادت مي‏دانند. از اين رو كسي كه در ظاهر عدالت بورزد، اما قصد او جلب رضايت مردم و يا شهرت و... باشد، هرگز به سعادت حقيقي نائل نخواهد شد.
ارسطو نيز، گر چه بحث مستقلي را به نيت اختصاص نداده است، اما از فحواي كلام او و بر اساس مباني نظري وي، مي‏توان چنين استنباط كرد كه وي بدليل انحصار سعادت، در سعادت دنيوي، قطعا نيت مورد نظر اهل شريعت را اراده نمي‏نمايد، بلكه فاعل اخلاقي، تنها به انگيزه اخلاقي بودن و اخلاقي زيستن است كه در جهت پرورش فضائل و يا عمل به آنها برمي آيد. اما عدم تصريح ارسطو، در مواردي، از جمله در مبحث اكتساب فضائل اخلاقي از طريق عادت (بدون تعيينِ با كدام انگيزه) موهم عدم تأييد و يا حداقل عدم تأكيد او بر نيت معين فضيلت مندانه زيستن است؛ بدين معنا كه فاعل اخلاقي مي‏تواند با هر انگيزه‏اي فعل اخلاقي را انجام دهد. با مشاهده عباراتي مانند «فعل اخلاقي خود هدف است، چون نيك و با ارزش است.» (1139 b ) و اصرار بر توجه به غايت خير براي تشخيص خوبيها و بديها در بسياري از موارد و تأكيد بر ارتباط ضروري بين فضيلت مند بودن و فضيلت مندانه زيستن، مي‏توان در دفاع از ارسطو، ادعا كرد كه بايد، در نظر ارسطو «اخلاقي بودن» و رسيدن به خير نهايي نيت هميشگي فاعل باشد. اما از سوي ديگر در اخلاق نيكو ماخوس به جمله‏هايي برمي خوريم كه نشانه نوعي انحراف از موضع فوق است. از جمله آن جا كه ارسطو مرگ در ميدان جنگ را به عنوان شجاعت حقيقي معرفي مي‏كند. (1115 a / 361 ) از سويي شرافت اخلاقي را هدف نهايي مرد شجاع مي‏داند كه بخاطر رسيدن به آن پايداري مي‏ورزد و مطابق دستور شجاعت عمل مي‏كند (1118 b / 365 ) و از سوي ديگر نيكنامي را هدف شجاعت تلقي مي‏نمايد: «شجاع در برابر درد پايداري مي‏ورزد، چون اين كار سبب نيكنامي است يا خلاف اين كار مايه ننگ است. (1117 b / 364 ).
به هر حال انگيزه در نزد ارسطو هر چه كه باشد، مسلما الهي نيست، بلكه وي از نيت اسكولار حمايت مي‏كند. اما به رغم جمله‏هايي چنين اندك در اخلاق او (كه برخي دلالت بر اطلاق نيت و بعضي ديگر نيتي غير از ارزشهاي اخلاقي را مد نظر دارد) بي ترديد فضيلت مدار بودن اخلاق وي قادر به ايجاد تحولات درونيي است كه نظريه‏هايي مانند، سودگروي، فاقد آنند. گر چه نسبت به اخلاق شريعت، از اين حيث، در مرتبه نازلتري قرار دارد.

پى‏نوشتها:
 

12 ـ البته جاي اين پرسش باقي است كه آيا اخلاق فضيلت مطابق با تقرير اسكولار آن و بدون هيچ پشتوانه مذهبي مي‏تواند آن احساس خلأ را پر كند.
13 ـ البته ارسطو اين مطلب را در كتاب متافيزيك ذكر كرده است. در آنجا (1029 b ) توضيح مي‏دهد كه حكيم باور دارد كه فعلي را كه هم اكنون انجام مي‏دهد براي او بهترين فعل است. وي براي آن كه به چنين عقيده‏اي دست يابد نخست از اين مفهوم ابتدائي شروع مي‏كند كه چه چيزي براي او خوب است. سپس بر اساس اصل مشابهت اين حكم را تعميم مي‏دهد كه اين فعل براي انسانهايي كه در سن و شرايط او هستند خوب است، پس از تعيين امر خوب، نتيجه مي‏گيرد كه چه چيزي براي او بهتر است كه هم اكنون و در شرايط خاص انجام دهد.
 

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372